۱۳۸۸/۰۴/۱۳

عمه جون

يادمه از بچهگي خيلي خونه عمم ميرفتم مثلا براي بازي با پسر عمم . هميشه اوقات تعطيلي من تو خونه عمم ميگذشت .همين طور من بزرگتر ميشدم و نشانه هايي از سکس خواهي و تمايل به جنس مقابل در من شعله ور مي شد . بي اختياربه پاهاي لخت عمم نگاه ميکردم يا به پستونهاي درشتش خيره ميشدم .خودش هم ميفهميد اما به روي خودش نميآورد و ميگذاشت من لذت نگاه کردن به اون بدن بلوري رو ببرم .اون موقع نميدونستم چرا به سن بزرگتر از خودم علاقه داشتم و از هم سن وسالهاي خودم زياد خوشم نمي اومد .بعدا فهميدم که اينم يکي از شکلهاي علايق سکسي در وجود آدم هست . اينو بگم که من اون موقع ها خيلي کم رو بودم ومي ترسيدم يک موقع کسي بويي ببره که من به عمم علاقه دارم . به هم دليل اصلا روم نميشد که به عمه جونم بگم که خيلي دوستش دارم .....به همين خاطر سعي ميکردم جوري که اون نفهمه ازش لذت ببرم . مثلا وقتي مي رفت حموم من هم مي رفتم از سوراخ کليد بدن طلايي شو نگاه ميکردم و اون پشت اينقدر با خودم ور ميرفتم تا ابم با فشاري وصف ناشدني به در حموم ميپاشيد . خيلي قشنگ با خودش بازي ميکرد . يه جوري که انگار ميدونست من دارم نگاش ميکنم و ميخواست منو از شدت حشري بودن ديوونه کنه . پستونهاشوصابوني ميکرد و هي باهاشون بازي ميکرد مخصوصا با نوک قهوه ايش که من هروقت ميديدم ميخواستم از هوش برم بعضي وقتها هم که کونش رو ميديم ميخواستم در حموم رو باز کنم و خودم رو بندازم تو بغلش ..... اما باز همون ترس قديمي سراغم مي اومد که نکنه به کسي بگه يا مسخرم کنه چون من کوچکتر از اون بودم . ما تقريبا 12 سال با هم اختلاف سن داشتيم . اما با اونکه يک بچه هم داشت اما خيلي جوون نشون ميداد و بيشتر از اون سکسي .يکدونه چين و چروک هم روي بدنش نداشت و همين منو ديوونه تر ميکرد . وقتهاييکه تنها تو خونه بودم که سريع ميرفتم سر کشوي شرت و کرست هاي اين حوري زيبا و اونها رو حسابي بو ميکردم و با زبون اون قسمتهايي که با پوست قشنگش تماس داشت رو مي ليسيدم و به کيرم مي ماليدم و وقتي آبم مي اومد يکي دو قطرشو به اين لباسهايي که بعدا با بدن اون تماس داشته مي ريختم تا شايدحداقل از اين طريق خودم رو به بدن اون رسونده باشم....خيلي از عمم خوشم مي آد بخشي براي سکسي بودن اون هست اما فقط سکسي بودن برام مهم نبوده و نيست. هميشه از بحث با اون لذت مي برم اخه خيلي هم باسواد هست . دانشجوي دکتراي رشته معماري هست ...من هم مهندسي مکانيک ميخوانم . اما هميشه چون از من بيشتر و بالاتر بود دوست داشتم با اون مصاحبت داشته باشم .هر موقع که فيلم سکسي ميديدم يا اينکه هوس وجودم رو فرا ميگرفت به فکراون بودم . اين جريانات ادامه داشت تا اينکه يک روز پنچ شنبه با هم رفته بوديم ميدان انقلاب تا چند تا کتاب بخريم . تو ماشين که داشتيم بر مي گشتيم داشبرد رو باز کردم و يک نوار ايگلز گذاشتم. آهنگ هتل کليفرنيا بود. با اونکه ابري جلوي خورشيد رو گرفته بود و هوا کمي تاريک روشن شده بود اماهوا يه جورهايي گرم بود. از فرط گرما صندلي رو دادم پايين تا با باد کولربيشتر خنک شم . چشمام هم نيمه باز گذاشتم . عمم داشت رانندگي مي کرد و منهم نگاش ميکردم . بدن خوش تراش عمم رو با نگاهي سرشار از احساس نگاه ميکردم و "هتل کنيفرنيا " هم چقدر حس منو قويتر مي کرد . چند لحظه چشمام رو روي هم گذاشتم و وقتي چشمام رو باز کردم ديدم عمم هم داره به من نگاه ميکنه . خيلي خوشم اومد . چشمام رو بستم که بازم نگام کنه و از گرماي نگاهي که داره وجودم رو گرم کنه وقتي رسيديم خونه من کتابها رو زودتربرداشتم و رفتم تو خونه تا عمه جونم ماشين رو پارک کنه . يکسر رفتم سراغ دستشويي تا دست و صورتم رو بشورم . وقتي اومدم بيرون ديدم عمم رفته دوش بگيره لباسهاشو همون دم در حموم درآورده بود وقتي کارش تموم شد منو صدا کرد وگفت نيما جان برو برام شرت و کرست و يکدونه حوله بيار....در پوست خودم نمي گنجيدم .... ميدونستم کجا هستن اما وقتي ميخواستم شرتو کرست رو بردارم گفتم عمه جون کدومشونو بيارم ؟ اونم جواب داد: "هر کدوم که قشنگتره و به من ميياد . به سليقه خودت" .....از اين جوابش خيلي حال کردم . منم که شرت و کرست ست سبز که شورتش تور داشت رو آوردم و بهش دادم وقتي ميخواستم بدم بهش باز همون يک نگاه بهم کرد و منم بهش خيره شدم واي که چشمهايي داره .فقط صداي در حموم که وقتي بست منو از اون حالت خيره بودن درآورد . رفتم کنترل سي دي پلير رو برداشتم و همين جوري يک سي دي رو انتخاب کردم اتفاقا "سمفوني نه بتهوون" بود . ميدونستم که اونم مثل من اهنگ کلاسيک دوستداره اما اينو تا حالا نديده بودم تو خونشون .مثل اينکه تازه خريده بود.اهنگ رو گذاشتم و رفتم نشستم گوشه يک کاناپه بزرگ و به آهنگ داشتم گوش ميکردم که .....چيزي که ميديدم قابل هضم نبود ...يعني واقعا خودش بود که با همون ست سبزرنگ داره خرامان ميآيد طرف من ...چيز ديگه اي تنش نبود به به جز اون شرتو کرست ...ديگه چيزي متوجه نميشدم ....حتي صداي آهنگ خيلي کم رنگ شده بود برام اومد و بغلم نسشت ....نميدونستم بايد چيکار ميکردم .خودش هم اين موضوع رو فهميده بود سرش رو گذاشت رو پاهام و دراز کشيد رو کاناپه . اصلاباورم نميشد اما به خودم گفتم حالا بايد نشون بدي که چقدر اين پري زيبا رو دوست داري . به پهلو خوابيده بود . و دستش اولين نقطه اين نقشه زيبا بودکه من دستم بهش ميرسيد . با نوک ناخن هام اروم روي پوست بازوش مي کشيدم يعني آروم آروم داشتم اين نقشه زيبايي رو کشف مي کردم . دامنه اين حرکترو بيشتر کردم و تا نزديکهاي کونش اين خطهاي موازي رو ميکشيدم و از کمرشدوباره بالا مياومدم . بعد آروم سرش رو از روي پام بلند کردم و گذاشتم روي يک بالشت که اونجا بغل دستم بود . خودم پاشدم و نشستم پايين کاناپه وهمه بدن بلوريشو يک بار ديگه نکاه کردم . لبم رو نزديک صورتش کردم .ميخواستم ذره ذره وجودش رو بو کنم و ببوسم . واااي که چه گرمايي داشتبدنش . وقتي داشتم به لبهاش رسيدم اونهم شروع کرد به بوسيدن من . چقدروارد بود تو لب گرفتن و لب دادن . ديگه نميخواستم اون لب زيبا رو ول کنم وبرم پايين تر تا چند دقيقه متوالي همينجوري لبهاشو مي ليسيدم و مي بوسيدم .يهواز بالاي کاناپه خودشو انداخت تو بغل من و من هم ولو شدم رو زمين.درحالي که زيرش قرار داشتم دو تا دستم رو دور کمرش حلقه کردم و بازم همديگه رو مي بوسيديم و هي پيچ و تاب ميخورديم بعد از مدتي با ستون کردن دستام تونستم در حاليکه عمه جووووووووونم رو تو بغلم داشتم از روي زمين پاشم وبا اون سمفوني که حالا حالت شبهه ريتميک پيدا کرده بود مثل حرفه ايهاي رقص باله با هم برقصيم.همين جوري شلوارک و پيرهنم رو درآوردم تا بدنهامون بيشترو بيشتر به هم نزديک شن. در همون حالت دوباره گذاشتمش روي کاناپه ودوباره خودم نشستم پايين کاناپه اما اينبار نشسته بود . دوباره ازلبهاش شروع کردم و آروم آروم اومدم پايين تر . پوست زيباي گردن رو حسابيمي بوسيدم و ليس مي زدم . آروم آروم داشتم به خط وسط سينش مي رسيدم وقتيبراي اولين بار زبونم رو به وسط اون درز خوشگله وسط سينش کشيدم يه آه کوچولو کشيد که اين خيلي خوشحالم کرد . کرستش رو آروم باز کردم اما بادستام نگرش داشتم و آروم اروم همينجوري که با زبونم به پايين تر ميرفتم کرستش هم پايين مي آوردم تا اينکه به همون نوک زيباي پستونهاش رسيدم که درتموم عمرم آرزوي ميک زدن و خوردن اين نوکهاي قهوه اي خوشگل رو داشتم .همين جوري داشتم ميرفتم پايين تر . تو تموم اين مدت اون منو نگاه ميکرد و همين اعتماد به نفسي بي نظير به من مي داد .....داشتم ناف و شکمش رو مي ليسيدم که يهو يه چيزي که تو يک فيلم سکسي ديده بودم يادم اومد ....تو اون فيلم مرده يک شيشه مشروب آورد و ريخت رو رويتن زنه و همشو ميک زد ... ديشب ديدم که علي (شوهر عمه جونم که چون خيلي باهم صميمي بوديم با اسم همديگه رو صدا ميکرديم) چند بطري "وايت هرس" خريده بود ... رفتم سريع يکي شو آوردم و باز کردم و ريختم روي تن "شيرينم"....!واي که چقدر اون مشروب که با بوي تن عمه جونم قاطي شده بود خوشمزه بود .....الان هم که يادم مي آيد حشري ميشم ... خلاصه چند بار اين حرکت جذاب رو انجام دادم . رفتم پايين تر . هنوز خودم هم باورم نميشد دارم به کس عمم نزديک ميشم اما گرماي کس زيباش نويد اينو بهم ميداد که دارم نزديک ميشم....آروم با کمک دستام و زبونم شرتش رو پايين ميآوردم و تو همين حالت اون قسمتهايي که از زير شرت بيرون مي اومدند رو ميليسيدم و مي بوسيدم . وقتي شرتش رو حسابي آوردم پايين دو تا پاهاشو به هم چسبود و برد تو هوا منم بادستام اونها رو نگه داشتم .......وااااااااااااااااااااااااااي چي ميديدم ... يک کس زيبا که لبهاي اون به هم چسبيده بودند. در همون حالت شرتش رو کامل از پاش درآوردم .اومدم بخورم کسشو که پاهاشو باز کرد وگذاشت و هر کدوم رو روي يک شونه هام قرار داد . اينجوري براي من که پايين نشسته بودم سرم نزديکتر ميشد به کس خوشگلش . منم سعي کردم هر چي که يادگرفته بودم براي لذت بردن عمه جونم پياده کنم . دوست داشتم قبل از من اون لذت ببره . زبونم روآروم و با تامل روي همه قسمت هاي کس "عسلم".....!وقتي زبونم رو به چوچوله اون نزديک ميکردم زير لب مي گفت : نيما جون بخورهمشو و اين حرف بيشتر آتيش ميزد به جونم و هوسم رو براي خوردن کسش بيشتر ميکرد .وقتي زبونم رو عمودي رو اون شکاف صورتي مي کشيدم يک حرکت موزون به خودش ميداد که خيلي خوشم مي اومد . يهو در يکي از همين حرکتها يک آههههههههههههکشيد و بعد آروم شد فهميدم که ارضا شده اما ول نکردم و بازم شروع کردم به خوردن اون" قسمتهاي طلايي "....بعد از مدتي يهو از جا پاشد و گفت که حالا تو بشين ... من هم اطاعت کردم ... اون از من حشري تر بود . سريع شرتم رو کشيد پايين و برام جق زد .آخ که چقدر حرفه اي بود . خودم هم بلد نبودم اينقدر خوب براي خودم جق بزنم . بعد از مدتي کيرم رو کرد تو دهنش و سريع دراورد و گفت چقدر خوشمزس ودوباره تا نصفه کرد تو دهنش . اصلا فکر نمي کردم اينقدر حرفه اي باشه حسابي کيرم رو خورد و منم خيلي حال ميکردم چون در همون حال داشتم به چشماش که هوس ازشون مي باريد نيگا ميکردم .کيرم حسابي شق شق شده بود که ديدم در يک حرکت کيرم توي اون شکاف صورتي خوشگل قرار داره و عمم داره بالا پايين ميره و هي آه آه ميکرد و اه اه منم در آورد . اينقدر حشري بود که نميدونست چي داره ميگه ...منم باورم نميشدعمه جونم اصلا اينجور حرفها رو بلد باشه اما از قرار معلوم اون حرفه اي تراز من بود . منم سعي ميکردم با همون حرکتهاي خوشگلش خودم رو به بالا پرتاب کنم تا کيرم به ته ته کسش بخوره تو همون حال هم پستونهاي قشنگش( که من ميميرم براي اون پستونها) رو خوردم . حسابي هم خوردم من که بعد از هفت سال به اين عسل رسيده بودم دوست نداشتم به اين زوديها سفره بزممون تموم بشه براي همين با دستام کمرش رو گرفتم و دوباره خوابوندمش روي کاناپه و شروع کردم به ليسيدن دوباره از بالا به پايين همه جونمممممممممممممممممم !چقدر اين بار دوميه حال مي داد مخصوصا چوچوله و کسش که خيلي خوشمزه تر شده بودند اينبار زبونم راحتتر مي تونست راه کسش رو باز کنه . اينقدر چوچولهاش رو ليس زدم تا دوباره به اوج هوس رسيد و اين منو خوشحال کرد کهتونستم بازم ارضاش کنم اما اون هر بار بيشتر حشري ميشد و هوسش براي فروکردن کيرم رو تو خودش افزايش مييافت .اينبار دو تا پاهاشو گذاشت زمين و حالتي چهار دست و پا به خودش گرفت .چقدر منظره از پشت کسش زيبا و خواستني بود . کيرم رو آروم کشيدم روي کوسش . چه آهي ميکشيد بعد کيرم رو آروم کردم تو کسش و در طي زمان حرکاتم رو تندتر کردم اون همحرکاتي رو به عقب داشت که خيلي بهم حال مي داد و اينو ميفهميدم که اونم داره لذت مي بره .ديگه کم کم داشتم حرکت سيل وار آب کيرم رو تو بدنم احساس مي کردم . خواستم کيرم رو بکشم بيرون که نگذاشت و گفت: نه ..ميخوام آب وجودتو تو خودم احساس کنم عزيزم ...اين حرفش رو من حسابي تاثير گذاشت و خودم رو با فشاري بيشتربه اين تيکه جواهر فشار دادم . بله آبم اومد اونم تو کس طلايي عمم .......برگردوندمش و اين بار محکمتر از هميشه خودمو بهش چسبوندم و دوباره شروع کردم به لب گرفتن و دادن به عمه عزيزم ....بعد دوتايي همونجوري که لب دادنهامون ادامه داشت نشستيم روي همون کاناپه بزرگ و هم ديگه رو بغل کرديم .ديدم کنترل سي دي پلير رو ميتونم بردارم. چون آهنگه تموم شده بود خواستماهنگ رو عوض کنم. سي دي بعدي اهنگ "باران عشق" بود که چقدر به حال و وضع من مي خورد. همون جوري به هم تيکه داده بوديم و داشتيم اين آهنگ زيبا روگوش مي کرديم و لبهاي همديگه رو غرق بوسه ميکرديم ........... باز هم همونچشمها و همون نگاه ..........هوا روشن تر شده بود

۳ نظر:

  1. بازم داستان بنويس به حرف مادر جندهها گوش نده

    پاسخحذف
  2. کسخل عوض این کسشعرا با این استعدادت برو فیلمنامه بنویس. حتما اسکار میبری

    پاسخحذف
  3. کیرم توکس خواهرت!

    پاسخحذف

درباره من

چنانچه سن شما پایین تر از 18 سال است به شما عمیقا پیشنهاد میکنیم که از خواندن مطالب این سایت صرف نظر کنید در غیر این صورت ما هیچ گونه مسئولیتی در قبال شما نخواهیم داشت و باید این را بدانید که خواندن این مطالب برای شما به هیچ وجه مناسب نیست ما بر این عقیده نیستیم شمارا به زور از دیدن این مطالب باز داریم چون میدانیم که این عمل بیهوده است و از انجا که فرهنگ ایرانی منطق را بیشتر قبول میکند از شما خواهش میکنیم که از مرور این سایت صرف نظر کنید چون این مطالب در روح و روان شما تاثیرات بدی خواهد گذاشت. چنانچه سن شما 18 و بالاتر هست در صورتی که موافقید ما به هیچ وجه شما را مجبور به خواندن این مطالب نکرده ایم و همچنین این را قبول دارید که از محتوا این سایت مطلع هستید میتوانید به مرور سایت ادامه دهید در غیر این صورت سریعا سایت را ترک کنید در صورتی که سن شما بیشتر از هجده سال هست به این توجه داشته باشید که اگر این مطالب را می خوانید به این دلیل نیست که موافق این مباحث هستید به طور مثال خود من با این نوع روابط مخالفم ولی برعکس از خوندن داستان هاش بی نهایت خوشم میاد اگر شما خواندن را هم دوست ندارید سایت را ترک کنید این را نیز به یاد داشته باشید که تمامی مطالب این ساخت ساختگی و دور از واقعیت است